چرا آمدید؟
در ابتدای سفر از بچه ها سوال کردم که چرا آمدید؟
برخی برای ارضای حس کنجکاوی با دیدی سیاحتی ، البته با زمینه ای مذهبی.بعضی با عشق و شوری وصف نشدنی و برخی نیز برای تفریح در کنار دوستان شوخ و شنگ.و شاید من تنها فردی بودم که انگار خودم نیامدم؛مرا آوردند.
در همان آغاز قرآن را باز کردم به نیت اینکه چرا من خوانده شدم.آیه ی 24 سوره ی انفال چشمانم را پر کرد:"یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم..."صفحه ی 179 است .اگر می خواهید بروید کامل بخوانید.ای کسانی که ایمان آوردید اجابت کنید برای خدا و برای رسول زمانی که شما را می خواند که زنده کند.
و من همش دنبال این بودم که چگونه حیاتی دوباره می یابیم ؟چه کسی زنده می شود ؟
در طول سفر به مناطق مختلف جنگی رفتیم و سختی راهی که شهدا رفته بودند را اززبان راوی می شنیدیم و باچشم می دیدیم.باران اشک بود که لجن های رسوب شده در جان ها را می شست. طوری که بچه ها شهدا را در آینه ی جانشان می دیدند.
در پایان سفر با گفتگویی که با دوستان داشتم فهمیدم که واقعا آن حیاتی که خدا گفته بود رخ داده است ولی در افراد مختلف چون ظرفیت ها متفاوت بود در صد حیاتشان نیز فرق می کرد.بچه ها یا خود را نمی دیدند یا خیلی کوچک و حقیر می دیدند.
آآره!دید خیلی ها نسبت به شهدا تغییر کرد و یا عمیق تر شد.حتی همان هایی که برای تفریح آمده بودند.(می گویم خیلی ها چون با همه صحبت نکردم .)
و من ...طفیلی این بزرگواران بودم